یادداشت 152 مامانی برای بهداد
فرشته ی کوچولوی بهار نارنج من !!!!! دوشنبه : اولین روز چهارماهگیته و شما حسابی غر زدی از ظهر ........ تا یه وقت مامانی فکر نکنه بزرگ شدی !!!! هوا هم اونقدر گرمه که نگوووووووووو ... منم مدام دارم غر میزنم !!! اصلا امروز روز غر زدنه انگار ... سه شنبه : صبح بیدار شدیم .. خاله 1 زنگ زد و گفت برا ناهار بیایین اینجا ... ولی من نرفتم (بخاطر مسایل سیاسی خانوادگی که دیگه حالم داره از یادآوریشون بد میشه ) شما هم که بعد از ساعت 2 شروع کردی به غر زدن !!! نمیدونم دلیلش چیه ؟ نمیفهممش و این بیشتر اعصابم رو خرد میکنه ... تا عصر که بابایی بیاد همینجور کنارت بودم و به هیچ کارم نرسیدم ... نه درست حسابی خوابیدی .. نه درست حسابی شیرخوردی ... همش دستت ت...
نویسنده :
نانا
2:39